دیکشنری
داستان آبیدیک
on board a ship
ɑn bɔɹd ʌ ʃɪp
فارسی
1
عمومی
::
در كشتی، سوار كشتی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
ON AN EMPTY STOMACK
ON AN EVEN KEEL
ON AND OFF
ON AND ON
ON ANY ACCOUNT
ON APPROVAL
ON AVERAGE
ON BACK
ON BALANCE
ON BE ON TO A PERSON
ON BEHALF
ON BEHALF OF
ON BENDED KNEE
ON BEST BEHAVIOR
ON BOARD
ON BOARD A SHIP
ON BOARD BILL OF LADING
ON BOARDING TRAINING
ON BOTH SIDES
ON BROADWAY
ON CALL
ON CAMERA
ON CAMPUS
ON CASE
ON CLOUD NINE
ON CNE'S OWN INITIAT
ON COMMISSION
ON CONDITION
ON CONDITION THAT
ON CONSIGNMENT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید